گیدنز – عاملیت و ساختار
برای درک این مبحث از گیدنز خیلی خوب است که پیش زمینه ای از نظریات هایدگر در مورد زمانبندی , نوشته های هوسرل و شوتس در مورد پدیدار شناسی , نوشته های پارسونز در مورد کنش , دورکیم در کارکردگرایی, گارفینکل در مورد اتنومتدولوژی , و بالاخره وینگنشتاین ، پاچی ، وایتهد و لوی اشتراوس داشته باشیم...!
به عبارتی گیدنز خیلی علاقه دارد که در نظریه خود مفاهیم خیلی نظریات دیگر را هم استفاده کند . و به التقاطی در این مجموع دست یابد .
که این موضوع سبب پیچیدگی کار وی میشود که با دقت نظری در دیگر نظریات این مسئله مرتفع خواهد شد .
عاملیت و ساختار :
هدف گیدنز از این بحث پیوند دادن ایده کنش انسانی با تبیین ساختاری در تحلیل اجتماعی می باشد .
در فلسفه های اجتماعی , کنش و ساختار , واژه های متضادی قلمداد می شوند که گیدنز سعی کرده آنها را با هم ربط داده و نظریه بینابینی نوینی بنیان نهد .
گیدنز برای تبیین نظریه خود ابتدا به تبیین نظریات وینگنشتاین در مورد سرشت دلایل در فعالیت های اجتماعی میکند. سپس می پردازد به کنش متقابل نمادین و کارکرد گرایی دورکیم در مورد همین مبحث .او معتقد است که پارسنز کنش را در نسبت با اراده گرایی می فهمد و همین تناقض را در نظریات مارکسیستی هم میبیند . بویژه نظریات ارایه داده شده توسط آلتوسر , نماینده ساختگرای مارکسیسم . و سپس در مورد پاچی می گوید : وی دقیقا برخلاف آلتوسر عمل کرده و موضوع مطالعه وی از خود بیگانگی ذهنیت انسانی در سرمایه داری است.
زمان, عاملیت , کردار :
گیدنز معتقد است : فلسفه تحلیلی کنش فاقد نظریه پردازی در مورد نهادهاست و 2 موضوع برای اینگونه نظریه پردازی ضروری است .
1.گنجاندن زمانبندی به فهم عاملیت انسانی
2.الحاق قدرت به مثابه امری بنیادی در ایجاد کردارهای اجتماعی
او در مورد زمانبندی از هایدگر استفاده می کند . هایدگر میگوید: زمان و فضا وجوهی هستند که اعیان و رویداد ها در آن رخ می دهند .
گیدنز سپس نظر ای . ان . وایتهد را اینگونه تبیین می کند که چیزی که ما به عنوان امر حاضر درک می کنیم حاشیه ای فعال از حافظه است که نشان از پیش نگری دارد .
کنش , به نظر گیدنز, مجموعه اعمال جدا از هم نیست. کنش , یک جریان پیوسته رفتار است . مولفه های انگیزشی کنش شامل جنبه های خود آگاه و ناخود آگاه شناخت و هیجان است . نتایج ناخواسته کنش به خاطر نقش در فرایند بازتولید نهادها در نظریه اجتماعی , اهمیت اساسی دارند .
زمان . ساختار . نظام . در نظریه گیدنز
گیدنز متذکر می شود که مفهوم ساختار در 2 نظریه کارکردگرای و ساختارگرایی مطرح شده است .
ساختار , الگویی از ارتباطات اجتماعی است . کارکرد یعنی چگونه این الگو در عمل مانند نظام عمل می کند ! منشاء این تفکر در هر دوی این مکاتب دورکیم می باشد , البته با تفاوتهایی.
گیدنز بعد از تببین این تفکر در نظرات لوی اشتراوس , انسانشناس ساختگرا , در مورد این مفهوم در نظریه وی میگوید: نظریه ای اجتماعی که بخواهد همه فرایندهای اجتماعی و بازتولید اجتماعی و حتا ناخودآگاه را داشته باشد , باید آگاهی گفتمانی و عملی در بازتولید کردارهای اجتماعی را محور بداند .
در حالی که گیدنز معتقد است ساختار با ارجاع به منابع و قواعد قابل درک است . که در بازتولید اجتماعی با زمان پیوند دارد . ساختار مجموعه ای از ماتریسهایی از ویژگی های قواعد منابع است .
ساختار یعنی خصلت ساختاری یا خواص ساخت یابنده . خواص ساختاری یعنی عنصر پیوند میان زمان و فضا . تحلیل ساختاری در علوم اجتماعی مستلزم بررسی ساختمند شدن نظامهای اجتماعی است . در تفکر گیدنز الگوی قابل روئیت در واژه ساختار اجتماعی , یعنی نظام .
قواعد و منابع هم , وسیله ای برای پیوند های اجتماعی بین افراد و گروه ها هستند . و در زمان همنشینی دارند .
ساختمند شدن یعنی وابستگی متقابل ساختار و عاملیت و به خصلت اساسا بازگشتی زندگی اجتماعی مربوط می شود .
انسجام اجتماعی یعنی رابطه متقابل کنشکران و لی انسجام سیستمی یعنی روابط متقابل میان گروه ها یا جمعها .
ساختمند شدن بر این اساس می شود شرایط حاکم بر دوام یا دگرگونی ساختارها و بنابراین بازتولید نظام .
گیدنز تمایز میان حقوق تنظیمی و ترمیمی را رد میکند . و معتقد است که همه قواعد این 2 المان را دارند . قواعد کردارها را تولید می کنند . آگاهی عملی هم قواعد و تفسیر روش شناختی قواعد را در تداوم کردارها می سازد .
و سپس گیدنز به تبیین مسئله قدرت می پردازد . 2 دسته نظریه در مورد قدرت هست : 1.به منزله توانایی کنشگر در دستیابی به خواسته خودش به زور ! – مثل وبر
2.قدرت خاصیت یک جمع است . – مثل پارسونز
گیدنز معتقد است این ها تنها کافی نیستند و باید پیوند داده شوند تا دووجهی بودن قدرت معلوم شود . منابع پایه های قدرت و وسایل بیان قدرت , مرکب از ساختارهای سلطه اند .
با توجه به همه این تعاریف نظریه ساختمند شدن متضمن دو وجهی بودن ساختار است که به خصلت اساسا بازگشتی زندگی اجتماعی مربوط می شود و وابستگی متقابل ساختار و عاملیت را بیان می کند .
منبع : کتاب مسایل محوری در نظریه اجتماعی. گیدنز. ترجمه دکتر محمد رضایی
آنتونی گیدنز، مهمترین و با نفوذترین نظریه پرداز اجتماعی بریتانیا و جهان در دورة معاصر، مشاور ارشد تونیبلر و حزب کارگر در 18 ژانویه 1938 چشم به جهان گشود. او در دانشگاه هال و مدرسة اقتصاد و دانشگاه لندن تحصیل کرد. علاقة اولیه او به روانشناسی معطوف بود و حتی وقتی برای اولین بار در سال 1961 در دانشگاه لیسستر به عنوان مربی کار خود را شروع کرد به تدریس روانشناسی پرداخت، اما به گفتة خودش روانشناسی به شدت تجربی بود و چیزی برای گفتن درباره جهان واقعی نداشت و بنابراین به تدریج به سمت جامعه شناسی متمایل شد.
نخستین تحقیق جامعه شناسیاش جنبة تجربی داشت و موضوع آن بررسی خودکشی بود. در سال 1969 مربی جامعهشناسی در دانشگاه کمبریج و نیز کالج کینگ شد. گیدنز سپس به مطالعات میان فرهنگی روی آورد و نخستین اثرش که شهرت بینالمللی بدست آورد، کتاب "ساختار طبقاتی جوامع پیشرفته" در سال 1975 است. گیدنز در آثارش به گونهای تدریجی چشم انداز نظری ویژهاش را بنا گذاشت که با عنوان نظریه ساختار بندی معروف شد. نتیجة نهایی این کارها در 1984 با کتاب " ساخت جامعه : رئوس نظریه ساختار بندی" نمایان شد. گیدنز در سال 1985 به مقام استادی جامعه شناسی در دانشگاه کمبریج نائل شد.
آنتونی گیدنز در علوم اجتماعی بعد از جنگ دوم جهانی یک پدیده محسوب میشود و حدود سه دهه است که قدرت چشمگیری در جامعه شناسی پیدا کرده است. وی هم اکنون یکی از مشاوران عالی حزب کارگر انگلیس و به تعبیری مغز متفکر این حزب است که همچنان اقبال مردم انگلیس را با خود دارد. تفاسیر گیدنز از سنت جامعه شناسی کلاسیک در 20 سال گذشته محور اصلی درسهای آکادمیک بوده است.
او دارای بیش از 30 عنوان کتاب در زمینههای مختلف جامعه شناسی میباشد. در ایران نیز کتاب "جامعه شناسی" وی جزو منابع درسی دانشگاهی قرار گرفته و در دفعات متعدد به چاپ رسیده است.از دیگر آثار مهم گیدنز میتوان به کتابهای راه سوم، فراسوی چپ و راست پیامدهای مدرنیته سیاست جامعهشناسی و نظریه اجتماعی و .....اشاره کرد.
گیدنز یکی از جامعه شناسان معاصر است که در صدد تلفیق میان دو سطح از جامعه شناسی بر آمده و انتقاداتی بر نطریات پیش از خود دارد.
در اینجا ضمن بررسی مختصر آرای وی در مورد جامعه شناسی و نظریه به طرح نظریه مهم وی یعنی ساختمند شدن - - خواهم پرداخت. از دوستان به خاطر بی ترتیبی نوشتار عذر خواهی میکنم . تصور میکنم در نوشته های گیدنز یک بی نظمی خاصی هست که به دلیل وسعت حوزه نظریاتی هست که او به نقد آنها و بازسازیشون در نظریه ساختمند شدن میپردازد.
گینز معتقد است جامعه شناسی برررسی توازن حاصل بین بازتولید اجتماعی و دگرگونی را دارد. تحلیل جامعه شناسی از نطر وی ارتباطات ظریف و دقیق بین خصیصه های عمدی و غیر عمدی دنیای اجتماعی را کاوش میکند و عینیت جامعه شناسی نیز از طریق اثرات انتقاد متقابل توسط اعضای اجتماع جامعه شناسان به دست می آید.
گیدنز میان نظریه اجتماعی و نطریه جامعه شناختی تفاوت قایل است.جامعه شناسی را تحلیل جیات جمعی که همان جوامع مدرن یا پیشرفته هستند و نظریه اجتماعی را در بردارنده همه موارد اجتماعی می داند.
جامعه شناسی او ویژگی های خاص خودش را دارد. ازجمله
1. رها از انحصارگری است.
2. با تاریخ پیوند دارد.
3. هدفدار است. یعنی درون واژگونی دارد.
4. مرتبط با پرسشهای واقعی جهان امروز است.
5. با مسایل واقعی زندگی شهروندان در جامعه ارتباط دارد.
مسئله اصلی نطریه ساختیابی گیدنز بیان چگونگی جامعه سازی در قالب ساخت جامعه میباشد.شریایط سازمان دادن مستمر یا تغییر شکل ساختها که به بازتولید اجتماعی می انجامد.
او جهت و اساس نطریه اش را با حرکت از معرفت شناسی – اپیستمولوژی – به و جود شناسی معین کرد.
قلمروی اصلی مطالعه علوم اجتماعی مطابق با نطریه ساختیابی گیدینز اعمال اجتماعی سازمان یافته – نظم یافته – در زمان و مکان است.
نظریه ساختمند شدن گیدنز
این نظریه مهمترین نظریه در حوزه تلفیق خرد و کلان است. هر گونه بررسی تحقیقی در زمینه علوم اجتماعی و یا تاریخ به قضیه ارتباط تنگاتنگ کنش با ساختار مربوط است. نفوذ مارکسیسم در آن مشاهده میشود.
مارکس میگوید:
انسانها تاریخ را میسازند ولی نه آنگونه که دوست دارند.
گیدنز معتقد است تمایز میان خرد و کلان تمایز سودمندی نیست. از سلطه جویی هر دو نطریه – کلان و خرد- انتقاد میکند زیرا نطریه های کلان بر شناخته های اجتماعی و نطریات خرد بر شناسا تاکید می کنند. ساختمند شدن گیدنز بررسی عمکردهای اجتماعی است که در زمان و مکان سامان می گیرند.
جامعه از طریق تولید و بازتولید می شود. وی کل دیدگاه کارکردگرایانه را نفی میکند. اونتولوژی – هستی شناسی – موجود اجتماعی محصول تفکرات وی است. ساختارها فقط در کنش و به واسطه کنش وجود دارند و آنها به وسیله کنش تولید و بازتولید می شوند.
بر اساس نظر گیدنز کردارهای اجتماعی سامان یافته در زمان و مکان قلمروی نظامهای اجتماعی را تعیین میکنند که اتفاقا در آثار خود به کرات از مفاهیم زمان و مکان استفاده می کند و معتقد است که جامعه شناسی هیچگاه نتوانسته اهمیت آنها را درک کند.او این مفاهیم را برای توصیف و طبقه بندی نظامهای اجتماعی به کار می برد.
گیدنز در جامعه شناسی اش رابطه میان جامعه شناسی جدید و جامعه صنعتی توسعه یافته را مطرح میکند.
در دیگاه گیدنز مفهوم نهاد به طور مستقیم از مفهوم کنش و قواعد نشئت میگیرد.
نهادها سازماندهی قواعد ضمنی – ساختارها- در زمان و مکان هستند.
مثل ازدواج که یک نهاد است.
یعنی نوعی کردار اجتماعی که طی زمان طولانی و در مکان عمیقا جاگیر شده است.
مسئله دیگر که باید به توضیح آن بپردازم مفهوم قدرت است. گیدنز معتقد است که قدرت در کلیه مناسبات انسانی مندرج است همین طور هم مبارزه برای کسب قدرت و و در نتیجه دیالکتیک کنترل فقط به صرف انسان بودن هیچ فردی را نمیتوان پیدا کرد که کاملا فاقد قدرت باشد. این جنبه از کنش یعنی قدرت به ساختارهای سلطه منجر میشود که موجب سیطره بر مردم به شکل نهادهای سیاسی می شود که آن هم منجر به پیدایی نهادهای اقتصادی میشود.
گیدنز می گوید سامان یافتگی یکی از پیامدهای ناخواسته کنش است.
در ضمن ما باید به شیوه مقید شدن در زمان و مکان به وسیله کنش و نطام ها توجه کنیم.
چیزی که هست مفهوم نظام در تفکر گینز با ابهام و پیچیدگی زیادی همراه است و حداقل من تعریف مشخصی برای ارایه از آن نیافتم.
منابع :
مسایل محوری در نظریه اجتماعی – آنتونی گیدنز- ترجمه دکتر محمد رضایی
جامعه شناسی – آنتونی گیدنز- ترجمه دکتر منوچهر صبوری
نظریه اجتماعی مدرن از پارسونز تا هابرماس- یان کرایب – ترجمه عباس مخبر
متفکران بزرگ جامعه شناسی- راب استونز- ترجمه میردامادی
نظریه جامعه شناسی معاصر- جرج ریتزر- ترجمه محسن ثلاثی
نظریه های جامعه شناسی- دکتر تقی آزاد ارمکی